نمی نویسم چون می دانم، هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی
حرف نمی زنم، چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی
نگاهت نمی کنم، چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی
صدایت نمی زنم، زیرا اشک های من برای تو بی فایده است
فقط می خندم، چون تو در هر صورت می گویی ....
دیوانه شده است
اما ای کاش فقط بهم می گفتی چرا !!؟؟
هر چند خوبه، حد اقل حالا خیالت راحت شد، آسوده شدی ...
Danials
۴ نظر:
:|
!
میخوانیم بابا
دانیالمان ، قَمگینمان :|
می دانم که نمی خوانی...
اما..
مخاطبم که تو باشی..
مدیونم اگر ننویسم..
ارسال یک نظر